مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1183
نمايش فراداده
دفتر پنجم از كتاب مثنوىدر بيان آنك هيچ چشم بدى آدمى را چنان مهلك نيست كى چشم پسند خويشتن مگر كى چشم او مبدل شده باشد به نور حق كه بى يسمع و بى يبصر و خويشتن او بي خويشتن شده
-
پر طاوست مبين و پاى بين
كه بلغزد كوه از چشم بدان
احمد چون كوه لغزيد از نظر
در عجب درماند كين لغزش ز چيست
تا بيامد آيت و آگاه كرد
گر بدى غير تو در دم لا شدى
ليك آمد عصمتى دامن كشان
عبرتى گير اندر آن كه كن نگاه
عبرتى گير اندر آن كه كن نگاه
-
تا كه س العين نگشايد كمين
يزلقونك از نبى بر خوان بدان
در ميان راه بي گل بي مطر
من نپندارم كه اين حالت تهيست
كان ز چشم بد رسيدت وز نبرد
صيد چشم و سخره ى افنا شدى
وين كه لغزيدى بد از بهر نشان
برگ خود عرضه مكن اى كم ز كاه
برگ خود عرضه مكن اى كم ز كاه