دفتر پنجم از كتاب مثنوى
تفسير و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم الايه
يا رسول الله در آن نادى كسان از نظرشان كله ى شير عرين بر شتر چشم افكند هم چون حمام كه برو از پيه اين اشتر بخر سر بريده از مرض آن اشترى كز حسد وز چشم بد بي هيچ شك آب پنهانست و دولاب آشكار چشم نيكو شد دواى چشم بد سبق رحمت راست و او از رحمتست رحمتش بر نقمتش غالب شود كو نتيجه ى رحمتست و ضد او حرص بط يكتاست اين پنجاه تاست حرص بط از شهوت حلقست و فرج از الوهيت زند در جاه لاف زلت آدم ز اشكم بود و باه لاجرم او زود استغفار كرد حرص حلق و فرج هم خود بدرگيست بيخ و شاخ اين رياست را اگر اسپ سركش را عرب شيطانش خواند شيطنت گردن كشى بد در لغت شيطنت گردن كشى بد در لغت مي زنند از چشم بد بر كركسان وا شكافد تا كند آن شير انين وانگهان بفرستد اندر پى غلام بيند اشتر را سقط او راه بر كو بتگ با اسب مي كردى مرى سير و گردش را بگرداند فلك ليك در گردش بود آب اصل كار چشم بد را لا كند زير لگد چشم بد محصول قهر و لعنتست چيره زين شد هر نبى بر ضد خود از نتيجه ى قهر بود آن زشت رو حرص شهوت مار و منصب اژدهاست در رياست بيست چندانست درج طامع شركت كجا باشد معاف وآن ابليس از تكبر بود و جاه وآن لعين از توبه استكبار كرد ليك منصب نيست آن اشكستگيست باز گويم دفترى بايد دگر نى ستورى را كه در مرعى بماند مستحق لعنت آمد اين صفت مستحق لعنت آمد اين صفت