مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 121
نمايش فراداده
دفتر اول از كتاب مثنوىدر معنى آنك من اراد ان يجلس مع الله فليجلس مع اهل التصوف
-
آن رسول از خود بشد زين يك دو جام
واله اندر قدرت الله شد
سيل چون آمد به دريا بحر گشت
چون تعلق يافت نان با بوالبشر
موم و هيزم چون فداى نار شد
سنگ سرمه چونك شد در ديدگان
اى خنك آن مرد كز خود رسته شد
واى آن زنده كه با مرده نشست
چون تو در قرآن حق بگريختى
هست قرآن حالهاى انبيا
ور بخوانى و نه اى قرآن پذير
ور پذيرايى چو بر خوانى قصص
مرغ كو اندر قفص زندانيست
روحهايى كز قفصها رسته اند
از برون آوازشان آيد ز دين
ما بذين رستيم زين تنگين قفص
خويش را رنجور سازى زار زار
كه اشتهار خلق بند محكمست
كه اشتهار خلق بند محكمست
-
نى رسالت ياد ماندش نى پيام
آن رسول اينجا رسيد و شاه شد
دانه چون آمد به مزرع گشت كشت
نان مرده زنده گشت و با خبر
ذات ظلمانى او انوار شد
گشت بينايى شد آنجا ديدبان
در وجود زنده اى پيوسته شد
مرده گشت و زندگى از وى بجست
با روان انبيا آميختى
ماهيان بحر پاك كبريا
انبيا و اوليا را ديده گير
مرغ جانت تنگ آيد در قفص
مي نجويد رستن از نادانيست
انبياء رهبر شايسته اند
كه ره رستن ترا اينست اين
جز كه اين ره نيست چاره ى اين قفص
تا ترا بيرون كنند از اشتهار
در ره اين از بند آهن كى كمست
در ره اين از بند آهن كى كمست