مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1202
نمايش فراداده
دفتر پنجم از كتاب مثنوىدر بيان آنك ما سوى الله هر چيزى آكل و ماكولست هم چون آن مرغى كى قصد صيد ملخ مي كرد و به صيد ملخ مشغول مي بود و غافل بود از باز گرسنه كى از پس قفاى او قصد صيد او داشت اكنون اى آدمى صياد آكل از صياد و آكل خود آمن مباش اگر چه نمي بينيش به نظر چشم به نظر دليل و عبرتش مي بين تا چشم نيز باز شدن
-
آنك مي گفتى اگر حق هست كو
آنك مي گفت اين بعيدست و عجيب
چون فرار از دام واجب ديده است
بر كنم من ميخ اين منحوس دام
درخور عقل تو گفتم اين جواب
بسكل اين حبلى كه حرص است و حسد
بسكل اين حبلى كه حرص است و حسد
-
در شكنجه او مقر مي شد كه هو
اشك مي راند و همى گفت اى قريب
دام تو خود بر پرت چفسيده است
از پى كامى نباشم طلخ كام
فهم كن وز جست و جو رو بر متاب
ياد كن فى جيدها حبل مسد
ياد كن فى جيدها حبل مسد