مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1238
نمايش فراداده
 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

پرسيدن آن پادشاه از آن مدعى نبوت كى آنك رسول راستين باشد و ثابت شود با او چه باشد كى كسى را بخشد يا به صحبت و خدمت او چه بخشش يابند غير نصيحت به زبان كى مي گويد

  • شاه پرسيدش كه بارى وحى چيست گفت خود آن چيست كش حاصل نشد گيرم اين وحى نبى گنجور نيست چونك او حى الرب الى النحل آمدست او به نور وحى حق عزوجل اين كه كرمناست و بالا مي رود نه تو اعطيناك كوثر خوانده اى يا مگر فرعونى و كوثر چو نيل توبه كن بيزار شو از هر عدو هر كرا ديدى ز كوثر سرخ رو تا احب لله آيى در حساب هر كرا ديدى ز كوثر خشك لب گر چه باباى توست و مام تو از خليل حق بياموز اين سير تا كه ابغض لله آيى پيش حق تا نخوانى لا و الا الله را تا نخوانى لا و الا الله را
  • يا چه حاصل دارد آن كس كو نبيست يا چه دولت ماند كو واصل نشد هم كم از وحى دل زنبور نيست خانه ى وحيش پر از حلوا شدست كرد عالم را پر از شمع و عسل وحيش از زنبور كمتر كى بود پس چرا خشكى و تشنه مانده اى بر تو خون گشتست و ناخوش اى عليل كو ندارد آب كوثر در كدو او محمدخوست با او گير خو كز درخت احمدى با اوست سيب دشمنش مي دار هم چون مرگ و تب كو حقيقت هست خون آشام تو كه شد او بيزار اول از پدر تا نگيرد بر تو رشك عشق دق در نيابى منهج اين راه را در نيابى منهج اين راه را