مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 126
نمايش فراداده
 دفتر اول از كتاب مثنوى

تفسير قول فريدالدين عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسى اى غافل ميان خاك خون مي خور كه صاحب دل اگر زهرى خورد آن انگبين باشد

  • صاحب دل را ندارد آن زيان زانك صحت يافت و از پرهيز رست گفت پيغامبر كه اى مرد جرى در تو نمروديست آتش در مرو چون نه اى سباح و نه دريايى او ز آتش ورد احمر آورد كاملى گر خاك گيرد زر شود چون قبول حق بود آن مرد راست دست ناقص دست شيطانست و ديو جهل آيد پيش او دانش شود هرچه گيرد علتى علت شود اى مرى كرده پياده با سوار اى مرى كرده پياده با سوار
  • گر خورد او زهر قاتل را عيان طالب مسكين ميان تب درست هان مكن با هيچ مطلوبى مرى رفت خواهى اول ابراهيم شو در ميفكن خويش از خودراييى از زيانها سود بر سر آورد ناقص ار زر برد خاكستر شود دست او در كارها دست خداست زانك اندر دام تكليفست و ريو جهل شد علمى كه در منكر رود كفر گيرد كاملى ملت شود سر نخواهى برد اكنون پاى دار سر نخواهى برد اكنون پاى دار