مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1313
نمايش فراداده
 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

تشبيه كردن قطب كى عارف واصلست در اجرى دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبى كى حقش الهام دهد و تمثيل بشير كه دد اجرى خوار و باقى خوار ويند بر مراتب قرب ايشان بشير نه قرب مكانى بلك قرب صفتى و تفاصيل اين بسيارست والله الهادي

  • قطب شير و صيد كردن كار او تا توانى در رضاى قطب كوش چو برنجد بي نوا مانند خلق زانك وجد حلق باقى خورد اوست او چو عقل و خلق چون اعضا و تن ضعف قطب از تن بود از روح نى قطب آن باشد كه گرد خود تند ياريى ده در مرمه ى كشتي اش ياريت در تو فزايد نه اندرو هم چو روبه صيد گير و كن فداش روبهانه باشد آن صيد مريد مرده پيش او كشى زنده شود گفت روبه شير را خدمت كنم حيله و افسونگرى كار منست از سر كه جانب جو مي شتافت پس سلام گرم كرد و پيش رفت گفت چونى اندرين صحراى خشك گفت خر گر در غمم گر در ارم شكر گويم دوست را در خير و شر چونك قسام اوست كفر آمد گله چونك قسام اوست كفر آمد گله
  • باقيان اين خلق باقي خوار او تا قوى گردد كند صيد وحوش كز كف عقلست جمله رزق حلق اين نگه دار ار دل تو صيدجوست بسته ى عقلست تدبير بدن ضعف در كشتى بود در نوح نى گردش افلاك گرد او بود گر غلام خاص و بنده گشتي اش گفت حق ان تنصروا الله تنصروا تا عوض گيرى هزاران صيد بيش مرده گيرد صيد كفتار مريد چرك در پاليز روينده شود حيله ها سازم ز عقلش بر كنم كار من دستان و از ره بردنست آن خر مسكين لاغر را بيافت پيش آن ساده دل درويش رفت در ميان سنگ لاخ و جاى خشك قسمتم حق كرد من زان شاكرم زانك هست اندر قضا از بد بتر صبر بايد صبر مفتاح الصله صبر بايد صبر مفتاح الصله