مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1349
نمايش فراداده
دفتر پنجم از كتاب مثنوىدانستن شيخ ضمير سايل را بى گفتن و دانستن قدر وام وام داران بى گفتن كى نشان آن باشد كى اخرج به صفاتى الى خلقي
-
حاجت خود گر نگفتى آن فقير
آنچ در دل داشتى آن پشت خم
پس بگفتندى چه دانستى كه او
او بگفتى خانه ى دل خلوتست
اندرو جز عشق يزدان كار نيست
خانه را من روفتم از نيك و بد
هرچه بينم اندرو غير خدا
گر در آبى نخل يا عرجون نمود
در تگ آب ار ببينى صورتى
ليك تا آب از قذى خالى شدن
تا نماند تيرگى و خس درو
جز گلابه در تنت كو اى مقل
تو بر آنى هر دمى كز خواب و خور
تو بر آنى هر دمى كز خواب و خور
-
او بدادى و بدانستى ضمير
قدر آن دادى بدو نه بيش و كم
اين قدر انديشه دارد اى عمو
خالى از كديه مثال جنتست
جز خيال وصل او ديار نيست
خانه ام پرست از عشق احد
آن من نبود بود ژس گدا
جز ز ژس نخله ى بيرون نبود
ژس بيرون باشد آن نقش اى فتى
تنقيه شرطست در جوى بدن
تا امين گردد نمايد ژس رو
آب صافى كن ز گل اى خصم دل
خاك ريزى اندرين جو بيشتر
خاك ريزى اندرين جو بيشتر