دفتر پنجم از كتاب مثنوى
سبب دانستن ضميرهاى خلق
چون دل آن آب زينها خاليست پس ترا باطن مصفا ناشده اى خرى ز استيزه ماند در خرى كى شناسى گر خيالى سر كند چون خيالى مي شود در زهد تن چون خيالى مي شود در زهد تن ژس روها از برون در آب جست خانه پر از ديو و نسناس و دده كى ز ارواح مسيحى بو برى كز كدامين مكمنى سر بر كند تا خيالات از درونه روفتن تا خيالات از درونه روفتن