مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1376
نمايش فراداده
 دفتر پنجم از كتاب مثنوى

حكايت آن درويش كى در هرى غلامان آراسته ى عميد خراسان را ديد و بر اسبان تازى و قباهاى زربفت و كلاهاى مغرق و غير آن پرسيد كى اينها كدام اميرانند و چه شاهانند گفت او را كى اينها اميران نيستند اينها غلامان عميد خراسانند روى به آسمان كرد كى اى خدا غلام پروردن از عميد بياموز آنجا مستوفى را عميد گويند

  • چند هنگامه نهى بر راه عام وقت صحت جمله يارند و حريف وقت درد چشم و دندان هيچ كس پس همان درد و مرض را ياد دار پوستين آن حالت درد توست پوستين آن حالت درد توست
  • گام خستى بر نيامد هيچ كام وقت درد و غم به جز حق كو اليف دست تو گيرد به جز فرياد رس چون اياز از پوستين كن اعتبار كه گرفتست آن اياز آن را به دست كه گرفتست آن اياز آن را به دست