دفتر پنجم از كتاب مثنوى
باز جواب گفتن آن كافر جبرى آن سنى را كى باسلامش دعوت مي كرد و به ترك اعتقاد جبرش دعوت مي كرد و دراز شدن مناظره از طرفين كى ماده ى اشكال و جواب را نبرد الا عشق حقيقى كى او را پرواى آن نماند و ذلك فضل الله يتيه من يشاء
كافر جبرى جواب آغاز كرد ليك گر من آن جوابات و سال زان مهم تر گفتنيها هستمان اندكى گفتيم زان بحث اى عتل هم چنين بحثست تا حشر بشر گر فرو ماندى ز دفع خصم خويش چون برون شوشان نبودى در جواب چونك مقضى بد دوام آن روش تا نگردد ملزم از اشكال خصم تا كه اين هفتاد و دو ملت مدام چون جهان ظلمتست و غيب اين تا قيامت ماند اين هفتاد و دو عزت مخزن بود اندر بها عزت مقصد بود اى ممتحن عزت كعبه بود و آن ناديه هر روش هر ره كه آن محمود نيست اين روش خصم و حقود آن شده صدق هر دو ضد بيند در روش گر جوابش نيست مي بندد ستيز كه مهان ما بدانند اين جواب كه مهان ما بدانند اين جواب كه از آن حيران شد آن منطيق مرد جمله را گويم بمانم زين مقال كه بدان فهم تو به يابد نشان ز اندكى پيدا بود قانون كل در ميان جبرى و اهل قدر مذهب ايشان بر افتادى ز پيش پس رميدندى از آن راه تباب مي دهدشان از دلايل پرورش تا بود محجوب از اقبال خصم در جهان ماند الى يوم القيام از براى سايه مي بايد زمين كم نيايد مبتدع را گفت و گو كه برو بسيار باشد قفلها پيچ پيچ راه و عقبه و راه زن ره زنى اعراب و طول باديه عقبه اى و مانعى و ره زنيست تا مقلد در دو ره حيران شده هر فريقى در ره خود خوش منش بر همان دم تا به روز رستخيز گرچه از ما شد نهان وجه صواب گرچه از ما شد نهان وجه صواب