مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1462
نمايش فراداده
 دفتر ششم از كتاب مثنوى

مناجات و پناه جستن به حق از فتنه ى اختيار و از فتنه ى اسباب اختيار كى سماوات و ارضين از اختيار و اسباب اختيار شكوهيدند و ترسيدند و خلقت آدمى مولع افتاد بر طلب اختيار و اسباب اختيار خويش چنانك بيمار باشد خود را اختيار كم بيند صحت خواهد كى سبب اختيارست تا اختيارش بيفزايد و منصب خواهد تا اختيارش بيفزايد و مهبط قهر حق در امم ماضيه فرط اختيار و اسباب اختيار بوده است هرگز فرعون بي نوا كس نديده است

  • لا نفوذ الا بسلطان الهدى لا هدى الا بسلطان يقى هيچ كس را تا نگردد او فنا چيست معراج فلك اين نيستى پوستين و چارق آمد از نياز گرچه او خود شاه را محبوب بود گشته بي كبر و ريا و كينه اى چونك از هستى خود او دور شد زان قوي تر بود تمكين اياز او مهذب گشته بود و آمده يا پى تعليم مي كرد آن حيل يا كه ديد چارقش زان شد پسند تا گشايد دخمه كان بر نيستيست ملك و مال و اطلس اين مرحله سلسله ى زرين بديد و غره گشت صورتش جنت به معنى دوزخى گرچه ممن را سقر ندهد ضرر گرچه دوزخ دور دارد زو نكال الحذر اى ناقصان زين گلرخى الحذر اى ناقصان زين گلرخى
  • من تجاويف السموات العلى من حراس الشهب روح المتقى نيست ره در بارگاه كبريا عاشقان را مذهب و دين نيستى در طريق عشق محراب اياز ظاهر و باطن لطيف و خوب بود حسن سلطان را رخش آيينه اى منتهاى كار او محمود بد كه ز خوف كبر كردى احتراز كبر را و نفس را گردن زده يا براى حكمتى دور از وجل كز نسيم نيستى هستيست بند تا بيايد آن نسيم عيش و زيست هست بر جان سبك رو سلسله ماند در سوراخ چاهى جان ز دشت افعيى پر زهر و نقشش گل رخى ليك هم بهتر بود زانجا گذر ليك جنت به ورا فى كل حال كه بگاه صحبت آمد دوزخى كه بگاه صحبت آمد دوزخى