مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1518
نمايش فراداده
 دفتر ششم از كتاب مثنوى

حكايت در تقرير همين سخن

  • آن يكى اسپى طلب كرد از امير گفت آن را من نخواهم گفت چون سخت پس پس مي رود او سوى بن دم اين استور نفست شهوتست شهوت او را كه دم آمد ز بن چون ببندى شهوتش را از رغيف هم چو شاخى كه ببرى از درخت چونك كردى دم او را آن طرف حبذا اسپان رام پيش رو گرم رو چون جسم موسى كليم هست هفصدساله راه آن حقب همت سير تنش چون اين بود شهسواران در سباقت تاختند شهسواران در سباقت تاختند
  • گفت رو آن اسپ اشهب را بگير گفت او واپس روست و بس حرون گفت دمش را به سوى خانه كن زين سبب پس پس رود آن خودپرست اى مبدل شهوت عقبيش كن سر كند آن شهوت از عقل شريف سر كند قوت ز شاخ نيك بخت گر رود پس پس رود تا مكتنف نه سپس رو نه حرونى را گرو تا به بحرينش چو پهناى گليم كه بكرد او عزم در سيران حب سير جانش تا به عليين بود خربطان در پايگه انداختند خربطان در پايگه انداختند