مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1540
نمايش فراداده
دفتر ششم از كتاب مثنوىقصه ى سلطان محمود و غلام هندو
-
هم چو آب نيل دان اين جبر را
بال بازان را سوى سلطان برد
باز گرد اكنون تو در شرح عدم
هم چو هندوبچه هين اى خواجه تاش
از وجودى ترس كه اكنون در ويى
لاشيى بر لاشيى عاشق شدست
چون برون شد اين خيالات از ميان
چون برون شد اين خيالات از ميان
-
آب ممن را و خون مر گبر را
بال زاغان را به گورستان برد
كه چو پازهرست و پنداريش سم
رو ز محمود عدم ترسان مباش
آن خيالت لاشى و تو لا شيى
هيچ نى مر هيچ نى را ره زدست
گشت نامعقول تو بر تو عيان
گشت نامعقول تو بر تو عيان