مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1570
نمايش فراداده
 دفتر ششم از كتاب مثنوى

باقى قصه ى فقير روزي طلب بي واسطه ى كسب

  • آن يكى بيچاره ى مفلس ز درد لابه كردى در نماز و در دعا بى ز جهدى آفريدى مر مرا پنج گوهر داديم در درج سر لا يعد اين داد و لا يحصى ز تو چونك در خلاقيم تنها توى سالها زو اين دعا بسيار شد هم چو آن شخصى كه روزى حلال گاو آوردش سعادت عاقبت اين متيم نيز زاريها نمود گاه بدظن مي شدى اندر دعا باز ارجاء خداوند كريم چون شدى نوميد در جهد از كلال خافضست و رافعست اين كردگار خفض ارضى بين و رفع آسمان خفض و رفع اين زمين نوعى دگر خفض و رفع روزگار با كرب خفض و رفع اين مزاج ممترج هم چنين دان جمله احوال جهان اين جهان با اين دو پر اندر هواست اين جهان با اين دو پر اندر هواست
  • كه ز بي چيزى هزاران زهر خورد كاى خداوند و نگهبان رعا بى فن من روزيم ده زين سرا پنج حس ديگرى هم مستتر من كليلم از بيانش شرم رو كار رزاقيم تو كن مستوى عاقبت زارى او بر كار شد از خدا مي خواست بي كسب و كلال عهد داود لدنى معدلت هم ز ميدان اجابت گو ربود از پى تاخير پاداش و جزا در دلش بشار گشتى و زعيم از جناب حق شنيدى كه تعال بى ازين دو بر نيايد هيچ كار بى ازين دو نيست دورانش اى فلان نيم سالى شوره نيمى سبز و تر نوع ديگر نيم روز و نيم شب گاه صحت گاه رنجورى مضج قحط و جدب و صلح و جنگ از افتتان زين دو جانها موطن خوف و رجاست زين دو جانها موطن خوف و رجاست