مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 1669
نمايش فراداده
دفتر ششم از كتاب مثنوىماخذه ى يوسف صديق صلوات الله عليه به حبس بضع سنين به سبب يارى خواستن از غير حق و گفتن اذكرنى عند ربك مع تقريره
-
پرده كرد آن نكته را بر چشم شه
پاك بنايى كه بر سازد حصون
بانگ در دان گفت را از قصر راز
بانگ در محسوس و در از حس برون
چنگ حكمت چونك خوش آواز شد
بانگ گفت بد چو دروا مي شود
بانگ در بشنو چو دورى از درش
چون تو مي بينى كه نيكى مي كنى
چونك تقصير و فسادى مي رود
ديد خود مگذار از ديد خسان
چشم چون نرگس فروبندى كه چى
وان عصاكش كه گزيدى در سفر
دست كورانه به حبل الله زن
چيست حبل الله رها كردن هوا
خلق در زندان نشسته از هواست
ماهى اندر تابه ى گرم از هواست
خشم شحنه شعله ى نار از هواست
شحنه ى اجسام ديدى بر زمين
روح را در غيب خود اشكنجه هاست
چون رهيدى بينى اشكنجه و دمار
چون رهيدى بينى اشكنجه و دمار
-
كه از آن پرده نمايد مه سيه
در جهان غيب از گفت و فسون
تا كه بانگ وا شدست اين يا فراز
تبصرون اين بانگ و در لا تبصرون
تا چه در از روض جنت باز شد
از سقر تا خود چه در وا مي شود
اى خنك او را كه وا شد منظرش
بر حيات و راحتى بر مي زنى
آن حيات و ذوق پنهان مي شود
كه به مردارت كشند اين كركسان
هين عصاام كش كه كورم اى اچى
خود ببينى باشد از تو كورتر
جز بر امر و نهى يزدانى متن
كين هوا شد صرصرى مر عاد را
مرغ را پرها ببسته از هواست
رفته از مستوريان شرم از هواست
چارميخ و هيبت دار از هواست
شحنه ى احكام جان را هم ببين
ليك تا نجهى شكنجه در خفاست
زانك ضد از ضد گردد آشكار
زانك ضد از ضد گردد آشكار