مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 243
نمايش فراداده
 دفتر اول از كتاب مثنوى

مرتد شدن كاتب وحى به سبب آنك پرتو وحى برو زد آن آيت را پيش از پيغامبر صلى الله عليه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحيم

  • جمله هفتاد و دو ملت در توست هر كه او را برگ آن ايمان بود بر بليس و ديو زان خنديده اى چون كند جان بازگونه پوستين بر دكان هر زرنما خندان شدست پرده اى ستار از ما بر مگير قلب پهلو مي زند با زر به شب با زبان حال زر گويد كه باش صد هزاران سال ابليس لعين پنجه زد با آدم از نازى كه داشت پنجه زد با آدم از نازى كه داشت
  • وه كه روزى آن بر آرد از تو دست همچو برگ از بيم اين لرزان بود كه تو خود را نيك مردم ديده اى چند وا ويلى بر آيد ز اهل دين زانك سنگ امتحان پنهان شدست باش اندر امتحان ما را مجير انتظار روز مي دارد ذهب اى مزور تا بر آيد روز فاش بود ز ابدال و امير الممنين گشت رسوا همچو سرگين وقت چاشت گشت رسوا همچو سرگين وقت چاشت