دفتر اول از كتاب مثنوى
مرتد شدن كاتب وحى به سبب آنك پرتو وحى برو زد آن آيت را پيش از پيغامبر صلى الله عليه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحيم
گويدش اى مزبله تو كيستى غنج و نازت مي نگنجد در جهان گرم دارانت ترا گورى كنند بينى از گند تو گيرد آن كسى پرتو روحست نطق و چشم و گوش آنچنانك پرتو جان بر تنست جان جان چو واكشد پا را ز جان سر از آن رو مي نهم من بر زمين يوم دين كه زلزلت زلزالها گو تحدث جهرة اخبارها فلسفى منكر شود در فكر و ظن نطق آب و نطق خاك و نطق گل فلسفى كو منكر حنانه است گويد او كه پرتو سوداى خلق بلك ژس آن فساد و كفر او فلسفى مر ديو را منكر شود گر نديدى ديو را خود را ببين هر كه را در دل شك و پيچانيست مي نمايد اعتقاد و گاه گاه الحذر اى ممنان كان در شماست الحذر اى ممنان كان در شماست