مرتد شدن كاتب وحى به سبب آنك پرتو وحى برو زد آن آيت را پيش از پيغامبر صلى الله عليه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحيم - مثنوی معنوی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مثنوی معنوی - نسخه متنی

جلال الدین محمد بلخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








 دفتر اول از كتاب مثنوى

مرتد شدن كاتب وحى به سبب آنك پرتو وحى برو زد آن آيت را پيش از پيغامبر صلى الله عليه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحيم





  • گويدش اى مزبله تو كيستى
    غنج و نازت مي نگنجد در جهان
    گرم دارانت ترا گورى كنند
    بينى از گند تو گيرد آن كسى
    پرتو روحست نطق و چشم و گوش
    آنچنانك پرتو جان بر تنست
    جان جان چو واكشد پا را ز جان
    سر از آن رو مي نهم من بر زمين
    يوم دين كه زلزلت زلزالها
    گو تحدث جهرة اخبارها
    فلسفى منكر شود در فكر و ظن
    نطق آب و نطق خاك و نطق گل
    فلسفى كو منكر حنانه است
    گويد او كه پرتو سوداى خلق
    بلك ژس آن فساد و كفر او
    فلسفى مر ديو را منكر شود
    گر نديدى ديو را خود را ببين
    هر كه را در دل شك و پيچانيست
    مي نمايد اعتقاد و گاه گاه
    الحذر اى ممنان كان در شماست
    الحذر اى ممنان كان در شماست




  • يك دو روز از پرتو من زيستى
    باش تا كه من شوم از تو جهان
    طعمه ى ماران و مورانت كنند
    كو به پيش تو همي مردى بسى
    پرتو آتش بود در آب جوش
    پرتو ابدال بر جان منست
    جان چنان گردد كه بي جان تن بدان
    تا گواه من بود در روز دين
    اين زمين باشد گواه حالها
    در سخن آيد زمين و خاره ها
    گو برو سر را بر آن ديوار زن
    هست محسوس حواس اهل دل
    از حواس اوليا بيگانه است
    بس خيالات آورد در راى خلق
    اين خيال منكرى را زد برو
    در همان دم سخره ى ديوى بود
    بى جنون نبود كبودى بر جبين
    در جهان او فلسفى پنهانيست
    آن رگ فلسف كند رويش سياه
    در شما بس عالم بي منتهاست
    در شما بس عالم بي منتهاست



  • / 1765