مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 336
نمايش فراداده
 دفتر دوم از كتاب مثنوى

تتمه ى قصه ى مفلس

  • حرف قرآن را ضريران معدنند چون تو بينايى پى خر رو كه جست خر چو هست آيد يقين پالان ترا پشت خر دكان و مال و مكسبست خر برهنه بر نشين اى بوالفضول النبى قد ركب معروريا شد خر نفس تو بر ميخيش بند بار صبر و شكر او را بردنيست هيچ وازر وزر غيرى بر نداشت طمع خامست آن مخور خام اى پسر كان فلانى يافت گنجى ناگهان كار بختست آن و آن هم نادرست كسب كردن گنج را مانع كيست تا نگردى تو گرفتار اگر كز اگر گفتن رسول با وفاق كان منافق در اگر گفتن بمرد كان منافق در اگر گفتن بمرد
  • خر نبينند و به پالان بر زنند چند پالان دوزى اى پالان پرست كم نگردد نان چو باشد جان ترا در قلبت مايه ى صد قالبست خر برهنه نى كه راكب شد رسول والنبى قيل سافر ماشيا چند بگريزد ز كار و بار چند خواه در صد سال و خواهى سى و بيست هيچ كس ندرود تا چيزى نكاشت خام خوردن علت آرد در بشر من همان خواهم مه كار و مه دكان كسب بايد كرد تا تن قادرست پا مكش از كار آن خود در پيست كه اگر اين كردمى يا آن دگر منع كرد و گفت آن هست از نفاق وز اگر گفتن بجز حسرت نبرد وز اگر گفتن بجز حسرت نبرد