مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 365
نمايش فراداده
دفتر دوم از كتاب مثنوىكلوخ انداختن تشنه از سر ديوار در جوى آب
-
بر سر ديوار هر كو تشنه تر
هر كه عاشقتر بود بر بانگ آب
او ز بانگ آب پر مى تا عنق
اى خنك آن را كه او ايام پيش
اندر آن ايام كش قدرت بود
وان جوانى همچو باغ سبز و تر
چشمه هاى قوت و شهوت روان
خانه ى معمور و سقفش بس بلند
پيش از آن كايام پيرى در رسد
خاك شوره گردد و ريزان و سست
آب زور و آب شهوت منقطع
ابروان چون پالدم زير آمده
از تشنج رو چو پشت سوسمار
روز بيگه لاشه لنگ و ره دراز
بيخهاى خوى بد محكم شده
بيخهاى خوى بد محكم شده
-
زودتر بر مي كند خشت و مدر
او كلوخ زفت تر كند از حجاب
نشنود بيگانه جز بانگ بلق
مغتنم دارد گزارد وام خويش
صحت و زور دل و قوت بود
مي رساند بى دريغى بار و بر
سبز مي گردد زمين تن بدان
معتدل اركان و بى تخليط و بند
گردنت بندد به حبل من مسد
هرگز از شوره نبات خوش نرست
او ز خويش و ديگران نا منتفع
چشم را نم آمده تارى شده
رفته نطق و طعم و دندانها ز كار
كارگه ويران عمل رفته ز ساز
قوت بر كندن آن كم شده
قوت بر كندن آن كم شده