مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 367
نمايش فراداده
 دفتر دوم از كتاب مثنوى

فرمودن والى آن مرد را كى اين خاربن را كى نشانده اى بر سر راه بر كن

  • تو مثال دوزخى او ممنست مصطفى فرمود از گفت جحيم گويدش بگذر ز من اى شاه زود پس هلاك نار نور ممنست نار ضد نور باشد روز عدل گر همى خواهى تو دفع شر نار چشمه ى آن آب رحمت ممنست بس گريزانست نفس تو ازو ز آب آتش زان گريزان مي شود حس و فكر تو همه از آتشست آب نور او چو بر آتش چكد چون كند چك چك تو گويش مرگ و درد تا نسوزد او گلستان ترا بعد از آن چيزى كه كارى بر دهد باز پهنا مي رويم از راه راست اندر آن تقرير بوديم اى حسود سال بيگه گشت وقت كشت نى كرم در بيخ درخت تن فتاد هين و هين اى راه رو بيگاه شد اين دو روزك را كه زورت هست زود اين دو روزك را كه زورت هست زود
  • كشتن آتش به ممن ممكنست كو بممن لابه گر گردد ز بيم هين كه نورت سوز نارم را ربود زانك بى ضد دفع ضد لا يمكنست كان ز قهر انگيخته شد اين ز فضل آب رحمت بر دل آتش گمار آب حيوان روح پاك محسنست زانك تو از آتشى او آب خو كتشش از آب ويران مي شود حس شيخ و فكر او نور خوشست چك چك از آتش بر آيد برجهد تا شود اين دوزخ نفس تو سرد تا نسوزد عدل و احسان ترا لاله و نسرين و سيسنبر دهد باز گرد اى خواجه راه ما كجاست كه خرت لنگست و منزل دور زود جز سيه رويى و فعل زشت نى بايدش بر كند و در آتش نهاد آفتاب عمر سوى چاه شد پير افشانى بكن از راه جود پير افشانى بكن از راه جود