مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 448
نمايش فراداده
دفتر دوم از كتاب مثنوىتتمه ى نصيحت رسول عليه السلام بيمار را
-
ور تو گويى هم بديها از ويست
آن بدى دادن كمال اوست هم
كرد نقاشى دو گونه نقشها
نقش يوسف كرد و حور خوش سرشت
هر دو گونه نقش استادى اوست
زشت را در غايت زشتى كند
تا كمال دانشش پيدا شود
ور نداند زشت كردن ناقص است
پس ازين رو كفر و ايمان شاهدند
ليك ممن دان كه طوعا ساجدست
هست كرها گبر هم يزدان پرست
قلعه ى سلطان عمارت مي كند
گشته ياغى تا كه ملك او بود
ممن آن قلعه براى پادشاه
زشت گويد اى شه زشت آفرين
خوب گويد اى شه حسن و بها
خوب گويد اى شه حسن و بها
-
ليك آن نقصان فضل او كيست
من مثالى گويمت اى محتشم
نقشهاى صاف و نقشى بى صفا
نقش عفريتان و ابليسان زشت
زشتى او نيست آن رادى اوست
جمله زشتيها به گردش بر تند
منكر استاديش رسوا شود
زين سبب خلاق گبر و مخلص است
بر خداونديش و هر دو ساجدند
زانك جوياى رضا و قاصدست
ليك قصد او مرادى ديگرست
ليك دعوى امارت مي كند
عاقبت خود قلعه سلطانى شود
مي كند معمور نه از بهر جاه
قادرى بر خوب و بر زشت مهين
پاك گردانيديم از عيبها
پاك گردانيديم از عيبها