دفتر دوم از كتاب مثنوى
تتمه ى نصيحت رسول عليه السلام بيمار را
جمله فرزين بندها بيند بژس زانك گر او هيچ بيند خويش را درد خيزد زين چنين ديدن درون تا نگيرد مادران را درد زه اين امانت در دل و دل حامله ست قابله گويد كه زن را درد نيست آنك او بي درد باشد ره زنست آن انا بى وقت گفتن لعنتست آن انا منصور رحمت شد يقين لاجرم هر مرغ بي هنگام را سر بريدن چيست كشتن نفس را آنچنانك نيش كزدم بر كنى بر كنى دندان پر زهرى ز مار هيچ نكشد نفس را جز ظل پير چون بگيرى سخت آن توفيق هوست ما رميت اذ رميت راست دان دست گيرنده ويست و بردبار نيست غم گر دير بى او مانده اى دير گيرد سخت گيرد رحمتش ور تو خواهى شرح اين وصل و ولا ور تو خواهى شرح اين وصل و ولا مات بر وى گردد و نقصان و وكس مهلك و ناسور بيند ريش را درد او را از حجاب آرد برون طفل در زادن نيابد هيچ ره اين نصيحتها مثال قابله ست درد بايد درد كودك را رهيست زانك بي دردى انا الحق گفتنست آن انا در وقت گفتن رحمتست آن انا فرعون لعنت شد ببين سر بريدن واجبست اعلام را در جهاد و ترك گفتن تفس را تا كه يابد او ز كشتن ايمنى تا رهد مار از بلاى سنگسار دامن آن نفس كش را سخت گير در تو هر قوت كه آيد جذب اوست هر چه كارد جان بود از جان جان دم بدم آن دم ازو اوميد دار ديرگير و سخت گيرش خوانده اى يك دمت غايب ندارد حضرتش از سر انديشه مي خوان والضحى از سر انديشه مي خوان والضحى