مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 486
نمايش فراداده
دفتر دوم از كتاب مثنوىقصد كردن غزان بكشتن يك مردى تا آن دگر بترسد
-
آن غزان ترك خون ريز آمدند
دو كس از اعيان آن ده يافتند
دست بستندش كه قربانش كنند
در چه مرگم چرا مي افكنيد
چيست حكمت چه غرض در كشتنم
گفت تا هيبت برين يارت زند
گفت آخر او ز من مسكين ترست
گفت چون وهمست ما هر دو يكيم
خود ورا بكشيد اول اى شهان
پس كرمهاى الهى بين كه ما
آخرين قرنها پيش از قرون
تا هلاك قوم نوح و قوم هود
كشت ايشان را كه ما ترسيم ازو
كشت ايشان را كه ما ترسيم ازو
-
بهر يغما بر دهى ناگه زدند
در هلاك آن يكى بشتافتند
گفت اى شاهان و اركان بلند
از چه آخر تشنه ى خون منيد
چون چنين درويشم و عريان تنم
تا بترسد او و زر پيدا كند
گفت قاصد كرده است او را زرست
در مقام احتمال و در شكيم
تا بترسم من دهم زر را نشان
آمديم آخر زمان در انتها
در حديثست آخرون السابقون
عارض رحمت بجان ما نمود
ور خود اين بر ژس كردى واى تو
ور خود اين بر ژس كردى واى تو