مثنوی معنوی
جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 1765/ 558
نمايش فراداده
دفتر سوم از كتاب مثنوىقصه ى اهل سبا و طاغى كردن نعمت ايشان را و در رسيدن شومى طغيان و كفران در ايشان و بيان فضيلت شكر و وفا
-
تو نخواندى قصه ى اهل سبا
از صدا آن كوه خود آگاه نيست
او همى بانگى كند بى گوش و هوش
داد حق اهل سبا را بس فراغ
شكر آن نگزاردند آن بد رگان
مر سگى را لقمه ى نانى ز در
پاسبان و حارس در مي شود
هم بر آن در باشدش باش و قرار
ور سگى آيد غريبى روز و شب
كه برو آنجا كه اول منزلست
مي گزندش كه برو بر جاى خويش
از در دل و اهل دل آب حيات
بس غذاى سكر و وجد و بي خودى
باز اين در را رها كردى ز حرص
بر در آن منعمان چرب ديگ
چربش اينجا دان كه جان فربه شود
چربش اينجا دان كه جان فربه شود
-
يا بخواندى و نديدى جز صدا
سوى معنى هوش كه را راه نيست
چون خمش كردى تو او هم شد خموش
صد هزاران قصر و ايوانها و باغ
در وفا بودند كمتر از سگان
چون رسد بر در همي بندد كمر
گرچه بر وى جور و سختى مي رود
كفر دارد كرد غيرى اختيار
آن سگانش مي كنند آن دم ادب
حق آن نعمت گروگان دلست
حق آن نعمت فرو مگذار بيش
چند نوشيدى و وا شد چشمهات
از در اهل دلان بر جان زدى
گرد هر دكان همي گردى ز حرص
مي دوى بهر ثريد مردريگ
كار نااوميد اينجا به شود
كار نااوميد اينجا به شود