مثنوی معنوی

جلال الدین محمد بلخی

نسخه متنی -صفحه : 1765/ 823
نمايش فراداده
 دفتر سوم از كتاب مثنوى

جواب گفتن عاشق عاذلان را وتهديد كنندگان را

  • گفت من مستسقيم آبم كشد هيچ مستقسقى بنگريزد ز آب گر بياماسد مرا دست و شكم گويم آنگه كه بپرسند از بطون خيك اشكم گو بدر از موج آب من بهر جايى كه بينم آب جو دست چون دف و شكم همچون دهل گر بريزد خونم آن روح الامين چون زمين وچون جنين خون خواره ام شب همي جوشم در آتش همچو ديگ من پشيمانم كه مكر انگيختم گو بران بر جان مستم خشم خويش گاو اگر خسپد وگر چيزى خورد گاو موسى دان مرا جان داده اى گاو موسى بود قربان گشته اى برجهيد آن كشته ز آسيبش ز جا يا كرامى اذبحوا هذا البقر از جمادى مردم و نامى شدم مردم از حيوانى و آدم شدم حمله ى ديگر بميرم از بشر حمله ى ديگر بميرم از بشر
  • گرچه مي دانم كه هم آبم كشد گر دو صد بارش كند مات و خراب عشق آب از من نخواهد گشت كم كاشكى بحرم روان بودى درون گر بميرم هست مرگم مستطاب رشكم آيد بودمى من جاى او طبل عشق آب مي كوبم چو گل جرعه جرعه خون خورم همچون زمين تا كه عاشق گشته ام اين كاره ام روز تا شب خون خورم مانند ريگ از مراد خشم او بگريختم عيد قربان اوست و عاشق گاوميش بهر عيد و ذبح او مي پرورد جزو جزوم حشر هر آزاده اى كمترين جزوش حيات كشته اى در خطاب اضربوه بعضها ان اردتم حشر ارواح النظر وز نما مردم به حيوان برزدم پس چه ترسم كى ز مردن كم شدم تا بر آرم از ملايك پر و سر تا بر آرم از ملايك پر و سر