426.السنّة ـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ: پيامبر صلي الله عليه و آله در ليلة الجن گفت: «به خدا سوگند، مرگم نزديك است». گفتم: ابو بكر صدّيق، سرپرستى مردم را به عهده مىگيرد. پس ساكت ماند. گفتم: عمر، سرپرستى مردم را به عهده مىگيرد. خاموش ماند. گفتم: على عليه السلام سرپرستى مردم را به عهده مىگيرد. گفت: «نمىگذارند و اگر مىگذاشتند، همه به بهشت مىرفتند». 1
427.پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : اى على! تو وصىّ منى كه به فرمان پروردگارم به تو وصيّت كردم و جانشين منى كه تو را به فرمان پروردگارم جانشين خود كردم. 2
428.پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : اى فاطمه! ... خداى ـ تبارك و تعالى ـ به زمين نظر كرد.
مرا از ميان آفريدگانش برگزيد و پيامبر كرد. سپس نظر ديگرى كرد و همسرت را برگزيد و به من وحى كرد تا تو را به ازدواج او در آورم و او را ولى و وزير خود گيرم و جانشين خويش در ميان امّتم قرار دهم. پس پدرت بهترينِ پيامبران و فرستادگان خداست و همسرت بهترينِ اوصيا. 3
429.پيامبر خدا صلي الله عليه و آله : چون در شب معراج ـ مرا به آسمان و سپس از آسمان به آسمان [ديگر]، به سوى سدرة المنتهى بردند، ـ در پيشگاه پروردگار عزيز و شكوهمندم ايستادم، به من گفت: «اى محمّد!». گفتم: بله، بله. گفت: «آفريدگانم را آزمودهاى. كدام يك از تو فرمانبردارترند؟». گفتم: پروردگارا! على.
1 - السنّة ، ابن
ابىعاصم: 549/1183، المناقب: 114/124. 2 - كتاب من لا
يحضره الفقيه: 4/179/5405. 3 - كمال الدين: 263/10، كتاب سليم بن قيس: 2/565/1، إرشاد
القلوب: 419.