دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

جلد 2 -صفحه : 384/ 177
نمايش فراداده

كسى كه به او سوگند خورده مى‏شود، هيچ يك از ما با كسى كه به دين محمّد در آمده است، سخن نمى‏گوييم و با آنان ازدواج و خريد و فروش و نشست و برخاست نمى‏كنيم و بر آنان وارد نمى‏شويم و آنان را به خانه‏هايمان راه نمى‏دهيم.

و چنين كردند.

اين موضوع به عبد اللّه‏ بن سلام و يارانش رسيد. پس هنگام ظهر، نزد پيامبر خدا آمدند و بر او وارد شدند و گفتند: اى پيامبر خدا! خانه‏هاى ما از مسجد، دور است و جاى گفتگويى جز اين مسجد نداريم. قوم ما چون ديدند كه با خدا و پيامبرش يار گشته‏ايم و آنها و دينشان را وا نهاده‏ايم، دشمنى خود را با ما آشكار نموده و سوگند ياد كرده‏اند كه با ما ازدواج نكنند و با ما نخورند و ننوشند و نشست و برخاست نكنند. نيز بر ما در نيايند و ما را به خانه خود، راه ندهند و هيچ گونه با ما درنياميزند و سخن نگويند، و اين بر ما سخت است. به خاطر دورى خانه‏هايمان، توانايى مجالست با اصحاب تو را هم نداريم.

پس در اين هنگام كه از حال خود به پيامبر صلي الله عليه و آله شكوه مى‏كردند، اين آيه نازل شد: «تنها ولىّ شما، خدا و پيامبر اوست و [نيز] مؤمنانى كه نماز مى‏خوانند و در حال ركوع، صدقه مى‏دهند» و پيامبر خدا آن را برايشان خواند.

آنان گفتند: ما به ولايت خدا و پيامبرش و نيز مؤمنان، راضى هستيم.

بلال، نداى اذان سر داد. پيامبر خدا [از خانه] بيرون آمد و [داخل مسجد شد]، در حالى كه مردم در مسجد نماز مى‏خواندند؛ برخى ايستاده و برخى در ركوع و برخى هم در سجده. ناگاه مسكينى را ديد كه مى‏گردد و از مردم، گدايى مى‏كند.

پيامبر خدا او را فرا خواند و گفت: «آيا كسى چيزى به تو بخشيد؟». گفت: آرى.

گفت: «چه چيز به تو داد؟». گفت: انگشترى نقره.

گفت: «چه كسى آن را به تو بخشيد؟». گفت: آن مرد ايستاده.