دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

جلد 3 -صفحه : 325/ 133
نمايش فراداده

مى‏انگاشتم و آن‏گاه مى‏ديديد كه دنيايتان، نزد من، خوار است و به اندازه آب عطسه بزى نمى‏ارزد.

مى‏گويند: چون سخن به اين جا رسيد، مردى عراقى نزديك رفت و نامه‏اى به امام عليه السلام داد. گفته شده كه در آن، پرسش‏هايى (خواسته‏هايى) بود كه پاسخ آنها را مى‏خواست.

پس، امام عليه السلام بدان نگريست و چون از خواندن آن فارغ شد، ابن عبّاس گفت: اى امير مؤمنان! كاش دنباله سخن را ادامه دهى.

امام عليه السلام گفت: هيهات، ابن عبّاس! [چنين چيزى ناشدنى است]. آن، شِقْشِقه‏اى 1 بود كه بيرون آمد و به جاى خود باز گشت.

ابن عبّاس مى‏گويد: به خدا سوگند، هرگز بر هيچ سخنى، چنان كه بر اين سخن افسوس خوردم، افسوس نخوردم كه چرا نشد امير مؤمنان، سخن خود را به آن جا كه مى‏خواست، برسانَد 2 ! 3

1 -  شِقشِقَه، پاره گوشتى است كه شتر به هنگام بانگ زدن ، از گوشه دهانْ بيرون مى‏دهد و درنگ آن در بيرون از دهان، بسيار كوتاه است.

2 -  ر.ك: ج 7، ص 107 (خطبه امام، پس از كشته شدن محمّد بن ابى بكر) و ص 108 (نامه سرگشاده امام به امّت اسلام، پس از اشغال مصر).

3 -  نهج البلاغة: خطبه 3، الإرشاد: 1/287، معانى الأخبار: 361/1، علل الشرائع: 150/12 .