بيدار مىشود و خطر را جدّى مىيابد. از اين رو از امام عليه السلام مىخواهد كه انقلابيون را از اهدافشان باز دارد و در مقابل، متعهّد مىشود كه شيوه حكومتدارى را دگرگون سازد و بر اساس خواست آنان رفتار كند.
امام عليه السلام با انقلابيون سخن مىگويد و آنان را به پايان دادن محاصره عثمان، متقاعد مىسازد. در مقابل، عثمان، وعده مىدهد كه خواستهاىِ آنان را بر آورَد و شيوهاى را كه تا كنون عمل مىكرده، ادامه ندهد و بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا عمل كند و....
عثمان، خطابهاى ايراد مىكند و در خطابه خود، به صراحت از رفتار گذشته خود توبه كرده، در برابر ديدگان انبوه مسلمان مىگويد:
به خاطر آنچه كردهام، از خدا آمرزش مىطلبم و به سوى او باز مىگردم.
سپس از سَرِ ندامت و در نهايت واماندگى مىگويد:
به خدا سوگند، اگر حقْ تعالى مرا «بَرده» خواهد، چون برده رفتار مىكنم و مانند بردگان، فروتنى مىورزم و همچون بردهاى مىشوم....
محاصره پايان مىيابد. مصريان با حاكم جديد خود، محمّد بن ابى بكر، راهى مصر مىشوند. مسلمانان ديگر نيز آهنگ بازگشت دارند و آنان كه در مدينهاند، آهنگ خانهها و زندگى عادى و...؛ امّا افسوس كه اين توبه چندان دوام نمىآورَد و نزديكان خليفه و امويانِ زشتانديش و زشتكردار، بويژه مروان، او را از تصميم خود باز مىگردانند و با جَوسازى و صحنهگَردانى، چنان عرصه را بر او تنگ مىكنند كه هنوز انقلابيون به آبادىهاى خود نرسيده، تمام وعدههاى خويش را زير پاى مىنهد.
اين دگرگونى خليفه به قدرى زشت است كه نائله، همسر عثمان، فرياد مىزند:
به خدا سوگند، آنان (مشاوران عثمان)، او را به كشتن مىدهند و به گناهش وامىدارند. او سخنى گفته است و سزا نيست كه از آن، دست كشد.