دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ

مؤلفان: محمد محمدی ری شهری، محمدکاظم طباطبایی، محمود طباطبائی نژاد؛ مترجمان: عبدالهادی مسعودی، مهدی مهریزی، ابوالقاسم حسینی، جواد محدثی، محمدعلی سلطانی

جلد 4 -صفحه : 369/ 322
نمايش فراداده

گفت: «من، على بن ابى طالب، پسر عموى پيامبر خدا و داماد اويم».

عمرو گفت: به خدا سوگند، پدرت در گذشته با من دوست بود و ناخوش دارم كه تو را به قتل رسانم. پسر عمويت هنگامى كه تو را به سويم فرستاد، در امان نبود كه تو را با نيزه‏ام برُبايم و ميان زمين و آسمانْ رها سازم، نه زنده و نه مرده!

اميرمؤمنان به وى گفت: «پسر عمويم مى‏دانست كه اگر تو مرا بكُشى، من وارد بهشت شوم و تو در آتش باشى، و اگر من تو را بكُشم، تو در آتش باشى و من در بهشت».

عمرو گفت: هر دوى آنها به سودِ توست، اى على! و اين، تقسيمِ ناعادلانه‏اى است!

على عليه السلام فرمود: «اين سخن، بگذار. من از تو شنيدم كه در حالى كه پرده‏هاى كعبه را گرفته بودى، مى‏گفتى: "هيچ كس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آن‏كه يكى از آنها مرا اجابت كنم" و [اينكْ [من سه خواسته بر تو عرضه مى‏دارم، يكى را اجابت كن».

[عمرو [گفت: بگو آنها را، اى على!

فرمود: «يكى آن كه شهادت دهى كه خدايى جز خداى يگانه نيست و محمّد، پيامبر خداست».

[عمرو [گفت: اين را رها كن و دومين خواسته را بپرس.

فرمود: «اين‏كه بازگردى و اين سپاه را از [رويارويى با[ پيامبر خدا بازگردانى. اگر [پيامبر [راستگو باشد، شما نيز به واسطه او عزّت و برترى يابيد، و اگر دروغگو باشد، دزدان و فرومايگان عرب [براى از ميان بُردن او [بس باشند».

عمرو گفت: آن وقت، زنان قريش با يكديگر گفتگو نمى‏كنند و شاعران در سروده‏هايشان [نخواهند گفت] كه من از جنگ ترسيدم و به عقب بازگشتم؟ [در اين صورت، [گروهى را كه مرا برخود رئيس كردند، يارى نكرده‏ام.

اميرمؤمنان فرمود: «[خواسته] سوم، آن است كه فرود آيى، تا با تو كارزار كنم؛ چرا كه تو سواره‏اى و من پياده».