دوش افتاد، و پيرمردها لگدمال شدند. 1
1307.شرح نهج البلاغة ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: هنگامى كه على عليه السلام وارد مسجد شد و مردم آمدند تا با وى بيعت كنند، هراس داشتم كه برخى از دشمنان على كه پدر يا برادر و يا نزديكان آنها در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله توسط وى كشته شده بودند، سخنى بگويند و على عليه السلام در امر حكومت، رويگردان شود و آن را رها كند. من همواره مترصّد اين امر بودم و هراس داشتم؛ [ليكن] كسى سخنى بر زبان نياورد تا آنكه تمامى مردم با رضايت و ميل و بدون اكراه، بيعت كردند. 2
1308.الفتوح: انصار به مردم گفتند: شما از برترى علىبن ابى طالب، سابقه، خويشاوندى و جايگاه او نزد پيامبر صلي الله عليه و آله آگاهيد و علم او را به حلال و حرام [مىدانيد، چنانكه] بر نياز خود به وى از ميان صحابيان [آگاهيد] و [او كسى است كه [هرگز از خيرخواهى شما فروگذار نكرد. اگر ما شخصى را برتر و شايستهتر از او در امر حكومت مىديديم، شما را به وى دعوت مىكرديم.
مردم، يكْسخن گفتند: به وى از روى رغبت، و نه اجبار، رضايت داديم.
آنگاه على عليه السلام به آنان فرمود: «به من بگوييد اين سخن شما كه: "به وى از روى رغبت، و نه اجبار، رضايت داديم"، حقّى است واجب از سوى خداوند بر شما يا نظرى است كه از جانب خود مىدهيد؟».
1 - وقعة صفّين: 65، شرح نهج
البلاغة: 3 / 111، الإمامة والسياسة: 1 / 105. 2 - شرح نهجالبلاغة: 4/10. در اين رأى جاى تأمل است؛ زيرا عبد اللّه بن عبّاس كارگزار
عثمان در حج بود و وقتى وارد مدينه شد كه با على بيعت شده بود. ر. ك : تاريخ الطبرى: 4/439. ممكن
است راوى عبيداللّه يا قثم پسران عبّاس باشند.