علوم تربيتى با بهره گيرى از دستاوردهاى روان شناسى و شناسايى اصول حاكم بر رفتار انسان و تلاش در جهت آگاهى از فرمول هايى كه كنش ها و واكنش هاى آدمى در چارچوب آنها شكل مى گيرد، زمينه هاى رشد و شكوفايى هر چه بيشتر استعدادهاى علمى، اخلاقى و مهارت هاى حرفه اى را فراهم مى آورد و اگر توجهى به عوامل و زمينه هاى اخلاقى داشته باشد، نگاه او به اين عوامل صرفاً يك رويكرد ابزارى و واسطه اى است و چون وجود فضيلت هاى اخلاقى، فرد را در طى مراحل تربيتى يارى مى دهد، آنها را مورد توجه قرار مى دهد.(1) در حالى كه قلمرو علم اخلاق بسيار وسيع تر از معرفى ابزارهاى تربيت است; اما علم اخلاق و علوم تربيتى در برخى حوزه هاى اخلاقى مانند «اخلاق علمى» در قلمرو و مسئله، مشترك اند. علم اخلاق در اين حوزه هم به اصل علم و موضوع و متعلق آن، نگاه ارزشى و اخلاقى دارد و هم انگيزه ها و رفتار معلم و شاگرد را به لحاظ اخلاقى سامان مى دهد و هم روابط متقابل آن دو را بر موازين ارزشى اخروى استوار مى سازد. مربّيان علوم تربيتى مى توانند با بهره گيرى از اين دست فرمول هاى اخلاقى و با آنچه از يافته هاى روان شناسى و در نتيجه آزمون و خطا، به دست مى آورند، به آسانى و به سرعت، به اهداف بلند و ارزشمند خود دست يابند.
در حوزه مطالعات اخلاقى، بين انديشمندان مسلمان و مخصوصاً عالمان اخلاق، مى توان سه مكتب و مشرب عمده اخلاقى را مشاهده نمود. در اين جا ابتدا به شرح اجمالى اين سه شيوه پرداخته مى شود و سپس مشرب اخلاقى مورد قبول و حاكم بر اين نوشتار، معرفى مى گردد.
اين شيوه اخلاقى عمدتاً با پذيرش و تأثيرپذيرى از نظريه «اعتدال» و «حد وسط» به عنوان
1. جهت آگاهى بيشتر از مجموعه ديدگاه ها در باب تعريف و ماهيت تعليم و
تربيت ر.ك: فلسفه تعليم و تربيت، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، جلد اول،
بخش دوم.