اخلاق اسلامی

احمد دیلمی، مسعود آذربایجانی

نسخه متنی -صفحه : 114/ 64
نمايش فراداده

2. توكّل

يكى ديگر از مفاهيم عام در اخلاق اسلامى كه ناظر به صفتى نفسانى و بيانگر رابطه اى خاص ميان انسان و خداوند است، مفهوم «توكّل» مى باشد. در اين مختصر اين مفهوم را از جهت منزلت و جايگاه آن، ماهيت و درجاتش و نسبت آن با سعى و كوشش مورد مطالعه قرار دهيم.

يك. ماهيت توكّل: ماهيت و حقيقت توكل چگونه تعريف مى شود؟ عالمان اخلاق در باب ماهيت آن گفته اند: توكل يعنى اعتماد و اطمينان قلبى انسان به خداوند در همه امور خويش و بيزارى از هر قدرتى غير از او. البته تحقق اين حالت در انسان متوقّف است بر ايمان و يقين و قوّت قلب نسبت به اين كه هيچ قوّت و قدرتى جدا از خداوند در كار عالم و آدم اثرگذار نمى باشد و همه علل و اسباب مقهور قدرت الهى اند و تحت اراده او عمل مى كنند، كه خود در واقع مرتبه اى از مراتب توحيد است. بنابراين ريشه و اساس «توكّل»، توحيد است و جز با حصول توحيد، شكل نمى گيرد.(1) از اين رو است كه خداوند اذن انتساب امور به اسباب و علل آنها و منتسب كردن كارهابه فاعلشان را داده و به نوعى علل و فاعل ها را مسلّط بر حوادث و كارها كرده است; هرچند اين سلطه اصيل نبوده و اسباب و علل طبيعى و فاعل هاى انسانى، استقلالى در تأثيرگذارى ندارند و فقط خداوند است كه سبب مستقل و برتر از همه اسباب است. بنابراين انسان رشيد هنگامى كه اراده انجام كارى را نمود و ابزار و اسباب عادّى آن را نيز فراهم كرد، مى داند كه تنها سبب مستقل در تدبير امور خداوند است و هيچ گونه اصالت و استقلالى براى خود و اسباب و عللى كه به كار مى گيرد، قائل نيست; پس بر خداوند توكل مى كند.

بنابراين، توكل به معناى نفى انتساب امور به انسان يا اسباب و علل طبيعى و ارجاع اصالت و استقلال به خداوند است.(2)

دو. درجات توكّل: برخى از عالمان اخلاق براى توكل به خداوند درجات سه گانه اى قائل شده اند كه گزارش مختصر آنها به قرار زير است:

اولين درجه توكّل به خداوند آن است كه اعتماد و اطمينان انسان به او، همانند اعتمادش به وكيلى باشد كه براى انجام كارهايش برمى گزيند. در واقع اين پايين ترين درجه توكل است و به آسانى قابل دستيابى است و مدت زيادى هم مستمر مى ماند و با اختيار و تدبير انسان هم منافاتى ندارد.

در درجه دوم توكّل، انسان از اصل توكّل غافل و در وكيل خود يعنى خداوند فانى است; برخلاف نوع اول كه توجه فرد بيشتر به رابطه قراردادى وكالت است. اين درجه از توكل كمتر تحقق پيدا مى كند و زودتر از بين مى رود و حداكثر يكى دو روز بيشتر دوام ندارد، و تنها براى افراد خاصى حاصل مى گردد. شخص در اين حالت عمده تلاش خود را صرف گريه، درخواست و دعا به درگاه خداوند مى نمايد.

عالى ترين درجه توكّل آن است كه انسان همه حركات و سكنات خويش را به دست خداوند بيند. تفاوت اين نوع از توكل با نوع دوم در اين است كه در اين جا شخص حتى التماس و درخواست و تضرّع و دعا را هم رها مى كند و باور دارد كه خداوند امور را به حكمت خويش تدبير مى كند، اگرچه او هم التماس و درخواست نكند. نمونه واقعى اين نوع توكل، اتكال حضرت ابراهيم(عليه السلام) است; زيرا هنگامى كه نمروديان او را در منجنيق نهاده تا در آتش اندازند، فرشته الهى به او يادآورى مى كند كه از خداوند درخواست يارى و نجات نمايد، ولى او در پاسخ مى گويد: «اطلاع خداوند از حال من، مرا بى نياز از درخواست نجات از او مى كند».(3)

البته اين نوع بسيار نادرالوقوع است و جز براى صديقين حاصل نمى شود و در صورت وقوع هم به زودى از بين مى رود و چند لحظه بيشتر دوام نمى يابد.(4)

از منظرى ديگر مردم در توكل به خداوند درجات يكسانى ندارند و هر يك به ميزان توكل خويش بايد در توسّل به اسباب و علل در رسيدن به مقاصد خويش عمل كنند. خداوند با كسانى كه به كلى اعتماد خويش را از اسباب و علل طبيعى قطع كرده اند، به تناسب اين اعتماد با آنان رفتار خواهد نمود. چنان كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «خداوند ابا دارد از اين كه روزىِ مؤمنان را جز از راهى كه گمان ندارند، فراهم نمايد.»(5)

اين رفتار خداوند به مؤمنانى اختصاص دارد كه درجات عالى توكل را دارند; ولى كسانى كه به اين درجه از توكل راه نيافته اند و اعتماد آنان به اسباب و علل در كنار اعتماد به خداوند باقى است، خداوند نيز از مجارى اسباب و علل نيازهاى آنان را رفع خواهد نمود.(6)

سه. ارزش توكّل: قرآن كريم ده ها بار به صراحت و كنايت انسان ها و بهويژه مؤمنان را به توكل برخداوند فرا خوانده است و در برابر اين اعتماد و اطمينان بندگان، وعده خداوند مبنى بر كفايت امور آنان را اعلام مى دارد. از جمله در قرآن آمده است: «و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكّل كنند.»(7) «خداوند توكّل كنندگان را دوست مى دارد.»(8)

همچنين براى اطمينان بخشى نسبت به سرانجام توكّل و اعتماد به پروردگار مى فرمايد: «و هر كس بر خدا اعتماد كند، او براى وى بس است.»(9)

احاديث نبوى(صلى الله عليه وآله) و سخنان اهل بيت(عليهم السلام) سرشار از عباراتى است كه منزلت توكل و فضيلت آن را بيان مى كنند. از باب نمونه سخن امام صادق(عليه السلام)را نقل مى كنيم كه فرموده است:

به درستى كه بى نيازى و عزت در حال گردش اند و هنگامى كه به جايگاه توكّل گذر كنند، آن جا را وطن خود مى گزينند.(10)

1. بر همين اساس برخى از عالمان اخلاق، توحيد و توكّل را در كنار هم مطرح كرده اند. (ر.ك: فيض كاشانى، محسن: پيشين، ج 7، ص 377)

2. ر.ك: علامه طباطبايى: الميزان، ج 11، ص 216 و 217.

3. ر.ك: تقسير قمى، ج 2، ص 73.

4. ر.ك: فيض كاشانى: پيشين، ج 7، ص 408 ـ 409; نراقى: پيشين، ج 3، ص 223 ـ 225.

5. كلينى: كافى ، ج 5 ، ص 83، ح 1; ابن شعبه حرانى: پيشين، ص 60 ; شيخ طوسى: امالى، ص 300، ح 593 .

6. ر.ك: نراقى، محمدمهدى: پيشين، ج 3، ص 229 ـ 230.

7 . آل عمران، آيه 122 و 160، مائده، آيه 12 و 26، توبه، 52 ، ابراهيم، 11، مجادله، 10 و تغابن، 13.

8 . سوره آل عمران، آيه 159.

9 . سوره طلاق، آيه 3.

10 . كلينى: كافى، ج 2، ص 65 ، ح 3.