خسرو و شیرین

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

نسخه متنی -صفحه : 380/ 292
نمايش فراداده

سرود گفتن نكيسا از زبان شيرين

  • زبان گر برزد از آتش زبانه و گر زلفم سر از فرمان برى تافت و گر چشمم ز تركى تنگيى كرد خم ابروم اگر زه بر كمان بست و گر غمزه ام به مستى تيرى انداخت گر از تو جعد خويش آشفته ديدم چو مشعل سر در آوردم بدين در اگر خطت كمربندد به خونم و گر گيرد وصالت كار من سست عقيقت گر خورد خونم ازين بيش من آن باغم كه ميوش كس نچيدست كسى گر جز تو بر نارم كشد دست جز آن لب كز شكر دارد دهانى اگر چون فندقم بر سر زنى سنگ بر آنكس چون دهان پسته خندم كسى كو با ترنجم كار دارد رطب چينى كه با نخلم ستيزد دهانى كو طمع دارد به سيبم اگر زير آفتاب آيد ز بر ماه اگر زير آفتاب آيد ز بر ماه
  • نهادم با دو لعلش در ميانه هم از سر تافتن تاديب آن يافت به عذر آمد چو هندوى جوانمرد بزن تيرش ترا نيز آن كمان هست به هشيارى ز خاكت توتيا ساخت به زنجيرش نگر چون در كشيدم نهادم جان خود چون شمع بر سر نيابى نقطه وار از خط برونم به آب ديده گيرم دامنش چست به مرواريد دندانش كنم ريش درش پيدا كليدش ناپديدست به عشوه زاب انگورش كنم مست ز بادامم نيابد كس نشانى ز عنابم نيابد جز تو كس رنگ كه جز تو پسته بگشايد ز قندم ترنج آسا قدم بر خار دارد ز من جز خار هيچش برنخيزد به موم سرخ چون طفلش فريبم بدين ميوه نيابد جز تو كس راه بدين ميوه نيابد جز تو كس راه