خسرو و شیرین
الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
نسخه متنی -صفحه : 380/ 352
نمايش فراداده
جان دادن شيرين در دخمه خسرو
-
بهارى را كند گيتى فروزى
دهد بستاند و عارى ندارد
جنايتهاى اين نه شيشه تنگ
مگر در پاى دور گرم كينه
بده دنيى مكن كز بهر هيچت
ز خود بگذر كه با اين چار پيوند
گل و سنگ است اين ويرانه منزل درين سنگ و درين گل مرد فرهنگ
درين سنگ و درين گل مرد فرهنگ
-
به بادش بر دهد ناگاه روزى
بجز داد و ستد كارى ندارد
همه در شيشه كن بر شيشه زن سنگ
شكسته گردد اين سبز آبگينه
دهد اين چرخ پيچاپيچ پيچت
نشايد رست ازين هفت آهنين بند
درو ما را دو دست و پاى در گل نه گل بر گل نهد نه سنگ بر سنگ
نه گل بر گل نهد نه سنگ بر سنگ