تعلیم و تربیت در اسلام

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 130/ 78
نمايش فراداده

به هيچ شكل ندارند . ولي وقتي كه به درجات داني و طبيعي " خود " مي رسد ، به حكم ضيق و تزاحمي كه در طبيعت هست ، هر مني خود به خود براي حفظ و بقاء خويش كوشش مي كند ، و طبعا ديگران را نفي مي نمايدكه مسئله تنازع بقا و غيره پيش مي آيد ، " من " هر كسي در مقابل " من " هاي ديگر قرار مي گيرد و گوئي حفظ " من " هر كس مستلزم نفي " من " هاي ديگر است ، يعني آن حالت انحصار طلبي و فقط خود را ديدن و غير را نديدن كه لازمه من طبيعي انسان است. با اينها مبارزه مي شود و اينهاست كه بايد خرد شود ، اين ديوار است كه بايد شكسته شود ، ديوار " من " طبيعي با " من " هاي ديگر . به تعبير آقاي طباطبائي انسان يك موجود استخدام گر است ، يعني مي خواهد موجودات ديگر و از جمله انسانهاي ديگر را در استخدام خود بياورد ، و به اصطلاح امروز ، انسان مستثمر است ، يعني به هر موجودي به چشم ابزار و وسيله نگاه مي كند و همه چيز را براي خود مي خواهد . مولوي مي گويد :


  • جان گرگان و سگان از هم جداست متحد جانهاي شيران خداست

  • متحد جانهاي شيران خداست متحد جانهاي شيران خداست

وقتي كه جان و روح انسان ، گرگي و سگي باشد ، يعني انسان خود واقعي خويش را از دست بدهد و بيشترين وجودش جنبه طبيعي اش باشد ، در اينجا جز جنگ و نزاع و دعوا چيز ديگري نيست و همه گرگ و سگ مي شوند كه مظهر جنگ و نزاع هستند . اما وقتي كه جان ، جان گرگ و سگ نشد ، جان مرد خدا شد ، در آنجا اساسا نمي تواند جنگ و نزاع وجود داشته باشد .

ازدواج اولين مرحله خروج از خودفردي

در مسئله خودي ، اينكه ما مي گوئيم انسان بايد از لاك خودپرستي خارج شود - كه مقصود خود طبيعي است و همه اين را قبول دارند - خارج شدن از لاك خودپرستي و فرد پرستي ، مراتب و مراحلي دارد . اولين مرحله اش غيردوستي است .

در واقع مثل اينست كه " من " انسان - به تعبير راسل در كتاب " اميدهاي نو " و بعضي ديگر - توسعه مي يابد . آنها چون " من " را فقط " من " طبيعي مي دانند قهرا از اينجا شروع مي كنند : مثلا يك كودك فقط در همان من فردي خودش است و فقط خودش را مي بيندو همه چيز را براي خود فردي مي خواهد ، حتي به پدر و مادر هم به چشم وسيله و ابزار براي خودش نگاه مي كند . در دوران جواني كه عشقي پيدا مي كند و همسري انتخاب مي نمايد ، براي اولين بار اين احساس در او پيدا مي شود

كه به يك شخص ديگر ، مانند خود علاقه دارد ( البته در همه اينطور نيست ) يعني از خود به درمي آيد ، خودش و او يكي مي شوند و همه چيز را براي اين خود بزرگتر مي خواهد . مجموع دو " خود " يك " خود " شده اند . البته اين در شرايطي استكه شخص واقعا يك علقه اي به طرف پيدا كند ، علقه مؤانست و به تعبير قرآن وداد و رحمت : و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودش و رحمة ، ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون ( 1 ) . تا وقتي كه رابطه زوجين با يكديگر رابطه شهواني يعني رابطه جنسي است ، قهرا اينها به هم به

1. سوره روم ، آيه . 21 .