المُؤمِنُونَ * اَلّذينَهُمْ فى صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الّذينَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» هميشه در آيينه ذهنم مجسّمى كه با اين صفات و نشانههاى برشمرده، تو نيز ـ اگر خدا بخواهد ـ همان معدود وارثان بهشتى خواهى بود.
مگر نه اين كه تو به همه آن نشانههاى قرآنى، شايسته عمل كردى و سرافراز شدى، اى نمازگزار خاشع! اى كه در برابر زيبايى زنان نامحرم، خود را نباختى! اى كه در شناخت و اداى حقوق خدا و خلق، شهره آشنا و بيگانه شدى! اگر تو با اين همه امتيازات مستند، ممتاز نباشى، پس كدام بنده وظيفهشناسى غير از تو وارث بهشت فردوس خواهد بود؟
نهج البلاغه على (عليه السلام) را دوباره مىگشاييم تا از نگاه آن پيشواى پرهيزگاران، عصاره اعمال نابت را به داورى دولتمردان مسئول و مردم و نسلهاى آينده بگذاريم:
وقتى روح عثمان بن حنيف از قصّه مهمانى تو بر سر سفره حضرت امام رضا (عليه السلام) در سفر به مشهد آگاه شد، بىترديد از نامه ملامتگونه امام على (عليه السلام) از مهمانى خويش بر سفره اشراف بصره بيشتر خجالت كشيد! اى كه روى برتافتن تو از مهمانى خواص در آن سفر به مشهد، شگفتى افلاكيان را نيز برانگيخت و آن امام همام را از مسئوليّتشناسى تو شادمان ساخت. آن گاه كه امام متّقين در عصر خلافت خويش، دمى در پرده تاريك و سياه گسترده شب و در محراب عبادت، در اعراض و انزجار از دنيا فرمود: «اى دنيا! اى دنيا! از من بگذر. آيا خود را به من عرضه مىكنى و مىنمايى؟ غير مرا بفريب»(1) درود و آفرين بر تو اى مدير مملكت دار كه روح پيام غيرمستقيم
(1). «يا دُنْيا يا دُنْيا إلَيْكَ عَنّى أبى تعَرَّضْتِ... غُرى غَيْرى...» (نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 74).