رمز جاودانگی

حسن عسکری راد

نسخه متنی -صفحه : 151/ 27
نمايش فراداده

معنا دارى بر لب‏هايش ديده مىشد. در دستورهايى كه مىداد، هيچ گاه تحكّم، تلخى و خشكى در آنها ديده نمىشد. وقتى با كسى روبه‏رو مىشد، در نهايت ادب و تواضع و در عين حال، با حفظ حريم و فاصله‏اى كه لازم مىديد، مواجه مىشد. به راحتى، انتقادها را مىپذيرفت و با كمال خوش رويى و متانت، حرف دل و عقيده‏اش را ـ مستقيم و غير مستقيم ـ اظهار مىكرد.

دانش آموزى روز جلسه امتحان، وقتى لحظه‏اى او را در پلّه‏هاى سالن تنها ديد، با شتاب پيش رفت و بى آن‏كه سلام كند و احترامش را نگه دارد، بدون مقدّمه درباره امتحان از وى پرسشى كرد. او با آرامش و وقار خاصّى، اوّل به آن دانش آموز سلام كرد و بعد جوابش را به مهربانى داد. خود همان دانش‏آموز مىگفت: از بزرگوارى او خيلى خجالت كشيدم و از رفتار كريمانه‏اش ادب و انسانيت و درس زندگى آموختم.(1)

تدريس بدون دانش آموز

مدرسه رفته‏ها مىدانند در قديم، بر اساس يك شيوه نادرست، كلاس‏هاى درس در دو ـ سه روز پايان اسفندماه به دليل نزديكى ايّام عيد عملاً تعطيل مىشد.

يك بار دانش‏آموزان كلاسى با يك ديگر قرار گذاشتند كه در آن چند روز آخر سال در هيچ كلاسى حاضر نشوند، امّا تنها كلاسى كه دلهره داشتند، كلاس شهيد رجائى بود و نمىدانستند چه كار بكنند كه به هر حال، كلاس ايشان هم با همين تصميم تعطيل شد. تنها دانش آموزى كه آن سال به دليل نامعلومى در مدرسه مانده بود، براى بچّه‏هاى تعريف كرد:

(1). به نقل از: مرتضى استاد على مخملباف، از شاگردان شهيد رجائى.