اگر مهمان محترمى بر آن صندلى فرود آيد و به حكم ضرورت دقايقى بنشيند، كم كم خوابش مىبرد و يادش مىرود كه براى چه كارى آمده است! وانگهى، كسانى كه براى ملاقات به اينجا مىآيند، از اتاق كار شما حدس خواهند زد اتاق نخست وزير چه خبر است. حتماً بگو: اين دو صندلى را از اتاقت بيرون ببرند تا سنخيّت برقرار باشد و آنانى هم كه مرا و اتاق كارم را نمىبينند، باور كنند كه اتاق نخست وزير هم چيزى از همين قبيل است.
يك بار شهيد رجائى يكى از وزيرانش را از كار بركنار كرد. وقتى يكى از ياران پرسيد: چرا چنين كرديد؟ گفت: اين آقا هنوز جا خوش نكرده، مىگويد: خانه سى صد مترىام براى خانواده و محافظينم كوچك است. يكى از خانههاى مصادره شده طاغوتيان را به من واگذار كنيد يا بفروشيد، تا زن و بچّهام كمتر در عذاب باشند.
من به او گفتم: آقاجان! ما انقلاب نكرديم كه خانههاى مردم را مصادره كنيم، بعداً خودمان در آنها سكونت كنيم. ما آمدهايم مشكل مردم را حل كنيم. اگر قرار باشد مثل آنها (طاغوتيان) در آن خانهها زندگى كنيم، مشكلات مردم را فراموش خواهيم كرد.
من كه نخست وزير هستم فكر مىكنم خداوند بزرگترين جايى را كه در جهنّم ممكن است براى نخست وزير آماده كرده به خاطر اين است كه هر جملهاى كه مىگويد و هر حركتى كه مىكند با سرنوشت 000/000/36 نفر1 انسان پيوند دارد.
1. آمار جمعيّت سال 59.