رئيس جمهور را بردهايد!
گفت: شما راست مىگوييد.
گفتم: يعنى مىگوييد اينطور نيست؟ آخر، دايى جان! از شما توقّع نداشتيم مبلمان سلطنتى داشته باشيد، امّا اين صندلىها مخصوص باغچه است، نه اتاق پذيرايى شما.
گفت: بله، اگر قرار است در حكومتى كه دم از اسلام و جمهوريت مىزند و مسئول حكومت بخواهد ـ و بايد هم بخواهد ـ بر اساس اسلام، عدالت اجتماعى را در آن جامعه برقرار نمايد، بىترديد بايد ـ پيش از همه، خود رئيس حكومت ـ مثل همه يا اكثر مردم باشد. بنابراين، همين هم براى من زيادى است.
او تا آخرين لحظه حيات، وسيله نقليه شخصى نداشت. پيش از انقلاب مىگفت: با يك بليط اتوبوس يا مبلغى ناچيز، هر كجا كه بخواهم با وسايل نقليه عمومى مىروم. چرا اتومبيلى بخرم كه ساعتها وقت و پول و آزادى خود را فداى نگه دارى و تعميرات آن بكنم؟
وقتى بعد از انقلاب، مسئوليّتهاى حسّاسى چون وزارت، نمايندگى مجلس، نخست وزيرى و رياستجمهورى را عهده دار شد و در اوج قدرت با آنكه همه امكانات را در اختيار داشت و دست كم مىتوانست براى خانواده يك اتومبيل شخصى فراهم كند، اين كار را نكرد و حتّى از نظر لباس و پوشش ظاهرى هيچ تغييرى در زندگى خود و خانوادهاش نداد. او در طول موقعيّتهاى حسّاس مسئوليّت بعد از انقلاب، همان لباسهايى را مىپوشيد كه حدود ده سال پيش به عنوان معلّم در دبيرستانهاى مختلف تهران مىپوشيد. كت و شلوارش، همان كت و شلوار قهوهاى روشن و ساده و