ناشناخته در بيمارستان - رمز جاودانگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رمز جاودانگی - نسخه متنی

حسن عسکری راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بارانىاش همان بارانى قهوه‏اى تيره دوران معلّمى بود! با اين كه ديدارهاى خارجى داشت و ياران و همكاران و حتّى خانواده‏اش به سبب موقعيّت اجتماعى، به وى پيشنهاد مىكردند لباس‏هايش را تغيير دهد و لباس ديگرى بپوشد، او به هيچ وجه، دلايل توجيهى آنان را براى خريد و پوشيدن لباس نو، قانع كننده نمىدانست و افتخارش اين بود كه هنوز مىتواند از همان لباس‏ها استفاده كند.

ناشناخته در بيمارستان

مديران عموماً به دليل اشتغال و گرفتارى، در جمع بين وظايف ناهماهنگ، مشكل دارند، به خصوص كه پاى خانواده در ميان باشد. معمولاً كم‏تر مديرى است كه بتواند چند نكته حسّاس ولى متعارض را در موضوعى خاص جمع و رعايت همه چيز را بكند. اصولاً هر كس در چنين مواردى كه به بن بست مىرسد، معمولاً يكى را فداى ديگرى مىكند. يك بار يكى از بستگان ما در بيمارستان بسترى شده بود، وقتى او [شهيد رجائي] را در پلّه‏هاى بيمارستان تنها ديدم كه ناشناخته منتظر كسى ايستاده بود، تعجّب كردم. پيش رفتم و بعد از سلام و احوالپرسى پرسيدم: دايى! چرا اين‏جا ايستاده‏اى؟

او با احساس رضايت از احترام به مقرّرات، پاسخ داد:

رفته‏اند خبر كنند تا اگر اجازه دهند ـ در اين وقت آزاد خود ـ از بيمارمان عيادتى بكنم. در همين فاصله، دكتر كشيك سررسيد و از ايشان دعوت كرد به بالا تشريف ببرند. وقتى عيادت انجام شد و ايشان بيمارستان را ترك كرد، تازه كاركنان آن متوجّه و شگفت زده شدند كه عيادت كننده آقاى رجائى، نخست وزير بود كه خيلى ساده و بىتكلّف تنها با يك ماشين پيكان همراه راننده‏اش، به بيمارستان آمده بود. لياقت و شايستگىها در چنين مواردى خود

/ 151