درس حقّانيت انقلاب
وقتى وزير آموزش و پرورش شد، تلفنى از من خواست براى كارى به منزلشان بروم و اضافه كرد: به مناسبت فصل سرما، پالتو و لباس گرم بپوشم؛ چون خانهشان سرد است. پرسيدم: اگر نفت نداريد، كمى بياورم. گفت: نه، امّا لوله بخارىمان در شيروانى خراب شده، خودم فرصت پيدا نكردم درستش كنم. گفتم: اجازه مىدهيد به فلانى بگويم بيايد و درستش كند؟ گفت: خير، چون ممكن است فكر كند حالا كه وزير شدهام، لابد انجام اين كارها را مطابق شأن خود نمىدانم. باشد سر فرصت، شخصاً درست خواهم كرد.به منزلش رفتم. بعد از اندكى مذاكره، پيشنهاد مدير كلى آموزش و پرورش تهران را به من نمود. نپذيرفتم و گفتم: در اين تهران بزرگ با وجود اين همه فرهنگيان متعهّد و با تجربه، اولويّت با آنان است. اندكى فكر كرد و گفت:اگر من هم مثل تو فكر مىكردم، از پذيرفتن مسئوليّت شانه خالى مىكردم و وزير نمىشدم. گفتم: بله، بنده هم همين اعتقاد و انتقاد را به شما دارم و.... سخنم را قطع كرد و گفت: فلانى! راستى، فكر مىكنى آنهايى كه قبل از ما بودند، وزيرتر از ما بودند؟گفتم: انقلاب شده كه هر كس وزيرتر است ـ و شايستگى و اهليّت وزارت(1). آقاى حسين خوشنويسان، از همكاران شهيد رجائى در مدرسه كمال تهران بود و در دوره وزارت آن شهيد، مدير كل آموزش و پرورش تهران بود.