مأموريت به وزارت امور خارجه - رمز جاودانگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رمز جاودانگی - نسخه متنی

حسن عسکری راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بودم. جسم و جانم ديگر نمىكشيدند. فكر مىكردم قصد قربت به خدمت، در وجودم كم رنگ شده است. چون از آقاى رجائى خجالت مىكشيدم، اين مشكل خود را شفاهى با وى درميان نهم، در يادداشتى از ايشان تقاضا كردم به دليل همين خستگى مفرط، عذر مرا بپذيرند و يكى از سه حالت زير را در مورد من اعمال كنند:

مأموريت به وزارت امور خارجه

بازگشت به آموزش و پرورش

بازنشستگى. بى آن‏كه همكاران، حتّى منشى ايشان، بفهمند يادداشت را در داخل نامه‏هاى «كارتابل» يا دفتر نامه‏ها گذاشتم تا دستورى روى آن صادر كند.

بامداد فردا، قبل از ساعت كار رسمى روزانه، او با حجّة الاسلام والمسلمين كرّوبى ـ سرپرست وقت بنياد شهيد ـ جلسه هفتگى داشت و من در اتاق كارم مشغول انجام وظيفه بودم. يك لحظه از گفت و گوى در راهرو متوجّه شدم جلسه مربوط تمام شده است. كمى بعد، بىخبر از همه‏جا ـ در حالى كه سخت مشغول مكاتبات ادارى بودم ـ سايه وى را روبه‏روى ميز كارم احساس كردم. وقتى سرم را بلند كردم، او را كه مقابل خود ايستاده ديدم، يكّه خوردم. و دستپاچه از جايم برخاستم و به راستى كه خجالت كشيده بودم و همه چيز از يادم رفته بود! امّا او كه دو دستش را بر پشتش گرفته بود بعد از سلام و احوالپرسى، با طمأنينه خاصّى گفت:

لطفاً بنشين به كارت بپرداز! نيامدم كه شما را از كار بازدارم. آمدم به شما بگويم كه در جلسه امروز با آقاى كرّوبى چه گذشته است.

بعد، بدون توضيحات اضافى، كاغذ مچاله شده‏اى را به من داد و گفت: اين نامه را بگير و به آقاى بهزاد نيا، سرپرست هلال احمر وقت تلفن كن كه در مورد ساختن دست و پاى مصنوعى با بنياد شهيد همكارى كند و عواملش را

/ 151