دو سال با رجائى
جرقّهاى از دور
در سال 52 ـ 53، شغل دولتى نداشتم؛(1) امّا به سبب علاقه وافر به تربيت فرزندان دانشآموزم، پايم به انجمن خانه و مدرسه باز شد و فعّاليت تربيتى با دو مدرسه، سر آغاز يك كار مثبت و اثرگذار برايم بود. در همان زمان، آوازه نام آقاى رجائى به عنوان معلّم موفّق در شيوه تدريس، به ويژه آموزشهاى اخلاقى و تربيتى و جذب دانشآموزان جنوب شهر، در سطح منطقه پيچيده بود و جرقّهاى كه در زمينه تعليم و تربيت و هدايت جوانان زده بود، بسيارى از جمله مرا مشتاق خود ساخته بود.بعد از انقلاب، آن سابقه همكارى با انجمن خانه و مدرسه و اين كشش قلبى موجب شد كه در زمان كفالت شهيد رجائى به سمت قائم مقام انجمن اوليا و مربيّان منصوب شدم و يك سال بعد كه او فاصله كوتاه وزارت و وكالت در مجلس شوراى اسلامى را پشت سر گذاشت و نخست وزير شد، در دفتر نخست وزيرى همكارى با ايشان را ادامه دادم كه از نظر فكرى، انقلابى دوباره در من ايجاد كرد و اينك تا روزى كه حياتى از من باقى است، اين تحوّل پايدار را از آن بزرگوار و خويشتن را وامدارش مىدانم.(1). ناصر رضائى، از همكاران بعد از انقلاب شهيد رجائى است كه ظرف دوسال و اندى درك محضر آن شهيد، به لحاظ دنياى جديدى كه پيش رويش گشوده شد، خاطرات شنيدنى دارد. او در زمان نخست وزيرى شهيد رجائى، سرپرستى دفتر نخست وزيرى را برعهده داشت.