گذشته دورى مىكند كه حتّى در دورهرياست جمهورىام ـ جز با نقّاشى ساده ـ بازسازى نشد. زيرزمينش حكايتى بود. آنجا بهتر از زندانى نبود كه سالهاى عمرم را در آن گذرانده بودم. تصوير آبگرمكن نفتى و دستشويى ساده در راهرو مخروبه نمىتواند فضاى غم انگيزش را خوب مجسّم كند. كف اتاقها ـ نه از سنگ و سراميك و موزائيك ـ كه با شيفته