مردم پشتوانه انقلابند - رمز جاودانگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رمز جاودانگی - نسخه متنی

حسن عسکری راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتم(1): با ايشان كار دارم. لطفاً اطلاع دهيد، مىخواهم ملاقاتش كنم. او به داخل رفت و جريان را گفت، امّا خبرى نشد. از آقاى منشى پرسيدم: گفتيد كه صمد آمده؟

گفت: بله.

گفتم: وقتى به داخل رفتى، يك بار ديگر هم بگو. من كار دارم. او رفت و برگشت و گفت: آقاى رجائى مىگويد: بگو، بنشيند!

بعد از آن، در فاصله كوتاه، عمو، تقريباً دو دفعه براى كارى از اتاقش بيرون آمد و مرا ديد، امّا فقط سرى تكان داد و رفت. ساعت حدود دوازده ظهر ـ نزديك به اذان و نماز ـ از اتاقش بيرون آمد و يك راست به سويم آمد و مرا بغل كرد و به داخل برد.

با ناراحتى گفتم: عموجان! اين‏چه وضعى است؟ من از ساعت 5/9 صبح اين جا معطّل هستم... پاسخم داد: بله، امّا آن وقت، مالِ من نبود. آن وقت مالِ 000/000/36 نفر جمعيّت ايران بود. تو آمده‏اى كه مرا ببينى، در حالى كه كار شخصى دارى. ببين جانم! اگر با من كار ادارى داشتى، در همان موقع اگر بر اساس هماهنگى قبلى آمده بودى، تو را مىديدم و كارت انجام مىشد و مىرفتى، امّا چون در ساعت ادارى براى كار شخصى آمدى، بايد بدانى كه اين وقت مال خودم نيست، بايد صبر مىكردى كه كردى. از ساعت دوازده تا يك مخصوص نماز و نهار و كمى استراحت من است.اكنون بخشى از اين وقت در اختيار تو!

مردم پشتوانه انقلابند

يكى از جمعه‏هاى آخر مهرماه 1359 بود و كمى از دوره نخست وزيرى


(1). به نقل از: عبدالصمد رجائى، برادر زاده شهيد رجائى.

/ 151