او اصولاً آدمى شب زندهدار و اهل تهجّد بود. او اين روحيّه شب زندهدارى را از دوستان، حتّى از خانوادهاش پنهان مىداشت. به ندرت اتفاق مىافتاد كه كسى از راز شبانهاش آگاه شود. تعدادى از ما كه شبها ـ در آغاز انقلاب ـ مثل او در نخست وزيرى مىمانديم، نمىدانستيم بيدارى در دل شب و نماز شبانهاش چگونه انجام مىشود. بعد از نماز صبح، هيچ گاه از دعا و تلاوت قرآن و تدبّر در آيات وحى غفلت نمىكرد.همسرش مىگويد: در ايّام جوانى، از پيش از انقلاب تا روزى كه به شهادت رسيد، شبهايى كه در منزل بود، بعد از انجام فريضه صبح، اگر طلوع آفتاب نزديك بود و بچّهها هنوز در خواب مانده بودند و معمولاً به دليل سنگينى و شيرينى خواب صبح براى بيدارى آمادگى نداشتند، به صداى بلند و به شوخى مىگفت:بلند بلند صحبت نكنيد كه بچّهها از خواب بيدار مىشوند. گاهى بر بالاى سرشان مىنشست و با محبّت پدرى شانه فرزندانش را مىماليد و با ملايمت و زمزمه دلنشين، آنان را به بيدارى و نماز صبح عادت مىداد.
پرداخت بدهى
خيلى پيش از انقلاب، يك بار شهيد رجائى به دوست خود كه فاميلش نيز