تازگى داشت كه يك شرقى مظلوم با ياد خدا و مكتبش، پاى شكنجه شده و رنجورش را به نشانه ستم خود و ملّتش عليه زورمداران جهانى سند ساخته است. نگاه دبير كل، نگاه تسليم بر حقّانيت بود و نگاه تأييد بر جنايتهاى رفته بر ملّتمان. او در چهره زردم، حكايت گذشته پر از درد و رنج و مرارت را به وضوح احساس مىكرد و با اين همه، هر چند با تدبير سياسىاش ـ كه مىخواست بحران جنگ را فروكش سازد ـ تنها به مقطع تاريخ رياستش دل خوش كرده بود، امّا من به حقّانيت و حيات انقلاب ملّت شريفمان عشق مىورزيدم. بر لبان و نگاهمان دو لبخند متفاوت نقش بسته بود. يكى به نشانى اجراى تكليف سياسى و ديگرى به نشانى عدم سازش و رسيدن به عزّت و استقلال!