ياد آن ايّام - رمز جاودانگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رمز جاودانگی - نسخه متنی

حسن عسکری راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ياد آن ايّام

وقتى با آن صداى نيمه لرزان گفت كه سرگرم تهيّه كتابى براى شهيد رجائى است، ياد آن شب در چند ماه قبل افتادم كه يكى از همكاران ايّام ـ ايّام تلخ و شيرين ـ سال 1359 در دفتر شهيد رجائى رضىالله‏عنه خواسته بود تا «دوستان آن شهيد دور هم جمع شوند». جمع كه شديم، عدّه ما به بيست نفر هم نرسيد!

ثريّاوار با هم جمع بوديم *** فلك هم چون بنات‏النّعش‏مان كرد

يكى از آن عدّه معدود، نگارنده بود. باقى، همان ياران نزديك، كسانى كه دفتر نخست وزيرى در سال 1359 و چند ماهى از سال 1360 خانه اوّلشان بود. آن‏جا كه براى همه «خانه»، كانون خانوادگى است، در آن ايّام براى ما محلّ استراحت موقّت بود. اگر هم ساعاتى از شبانه روز را در منزل بوديم، دل و جان ما در جايى بود كه رجائى آنجا بود. راستى در وجود رجائى اين مرد ساده و بى ريا چه بود كه چون انسان را جذب مىكرد، رهايى از عرصه ارادت به او ناممكن مىشد؟

نخستين بار نيست كه از خود مىپرسم: هنوز مىتوان از رجائى گفت؟ بايد گفت؟ نتيجه؟

وقتى خزانه سينه‏ات مملو از خاطرات و يادبودهاى انسانى باشد كه هر يك از آنها هم چون الماس ناب مىدرخشد، انتخاب كار دشوارى نيست؛ امّا آيا هنوز اينها خريدارى دارد؟ آن گاه، ذرّه‏اى از كوه و قطره‏اى از دريا را چگونه بايد عرضه كرد تا عظمت كوه و صلابت دريا به درستى جلوه‏گر شود؟ اگر نبود اين واقعيّت كه در اين دورانِ فراموشى ارزش‏ها يك وظيفه بود كه هم چنان ياد آن شهيدِ به راستى مظلوم، زنده نگه داشته شود، نوشتن از مرد وفا و تقوا در روزگار بىوفايى (و گاه بىتقوايى) برايم آسان نبود، هنوز هم نيست؛ امّا من فقط خواهش يك دوست را اجابت نمىكنم، بيش تر، در حقّ

/ 151